پس از باران

دغدغه های ثبت شده من

پس از باران

دغدغه های ثبت شده من

گناه لب های من

رد دستهایت روی نگاه من مانده هنوز

و رنگ قهرت مرا در خود گرفته

و تمنا از هر ناله نامفهوم خواهش من می چکد

و گوش های تو که برای شنیدن آفریده نشده اند

و لب های من که برای گفتن نیز

گناه لب های من نیست

لبهای تو به ضیافتی ناگفتنی فرا می خواندشان!

 

چشم خمار خورشید

اخرین برگ برنده ات بود

چشمانت

که دروازه های پائیز را گشودند

خشک یا تر سبز یا زرد

فرقی نمی کند

همیشه بازنده ها می ریزند

مثل همین برگ

مثل همین سایه

زیر چشمانت

 

ماهیان خواب آلود!!!

گفته بودی

زود بر می گردی

آنقدر زود که ماهی ها هنوز بیدار نشده باشند

و من،سالهاست

کنار حوض خانه نشسته ام

و برای ماهیان لالائی می خوانم