مردم خواب٬بیدار
چه فرق می کند؟
من فکر می کنم باید رهاشان کنم
و اصلا به یاد نمی آورم
خواب هائی که برایم دیده اند
من خیابانی که از وسط آه می گذشت و بر میگشت
تو یک بن بست
پای پله هایی که از پای خودم بالا رفت
یک جفت دست
که بند کفش مرا بست
یادت هست؟
همیشه دوستم داشتی؟
نداشتی؟؟؟
سلام
عذر می خواهم که نیستم و شعری در کار نیست
لطفا بعد از صدای من پیغام بگذارید
تا هر وقت دلم خواست
برایتان پیغام بگذارم
متشکرم!
رد دستهایت روی نگاه من مانده هنوز
و رنگ قهرت مرا در خود گرفته
و تمنا از هر ناله نامفهوم خواهش من می چکد
و گوش های تو که برای شنیدن آفریده نشده اند
و لب های من که برای گفتن نیز
گناه لب های من نیست
لبهای تو به ضیافتی ناگفتنی فرا می خواندشان!
اخرین برگ برنده ات بود
چشمانت
که دروازه های پائیز را گشودند
خشک یا تر سبز یا زرد
فرقی نمی کند
همیشه بازنده ها می ریزند
مثل همین برگ
مثل همین سایه
زیر چشمانت
گفته بودی
زود بر می گردی
آنقدر زود که ماهی ها هنوز بیدار نشده باشند
و من،سالهاست
کنار حوض خانه نشسته ام
و برای ماهیان لالائی می خوانم