من خیابانی که از وسط آه می گذشت و بر میگشت
تو یک بن بست
پای پله هایی که از پای خودم بالا رفت
یک جفت دست
که بند کفش مرا بست
یادت هست؟
همیشه دوستم داشتی؟
نداشتی؟؟؟
سلام
عذر می خواهم که نیستم و شعری در کار نیست
لطفا بعد از صدای من پیغام بگذارید
تا هر وقت دلم خواست
برایتان پیغام بگذارم
متشکرم!